افسانه‌ای به نام «دُن دیگو»

افسانه‌ای به نام «دُن دیگو»

آرژانتینی‌ها خرافی نیستند اما قصه‌های بسیاری دارند که نشان می‌دهد چه خلاقانه خیالبافی می‌کنند. آنها حالا معتقدند روح دن دیگوی بزرگ در آن دنیا آرام گرفته و می‌شود در آسمان، لبخند مارادونا را دید؛ مردی که از قعر ویران‌کننده فقر پا به دنیا گذاشت و آنقدر بزرگ شد که مادران آرژانتینی افسانه‌اش را برای کودکانشان تعریف می‌کردند. او لالایی شب‌های تاریک بچه‌های آرژانتینی شد، چون بلد بود چطور حقش را از این دنیا بگیرد.

به گزارش کندوج، روزنامه ایران نوشت: «وقتی در پایان دیدنی‌ترین فینال جام‌های جهانی، آرژانتین قهرمان جام ۲۰۲۲ شد، خیلی از تماشاگران حاضر در ورزشگاه لوسیل به آسمان نگاه کردند تا به روح دیگو مارادونا تبریک بگویند. آرژانتینی‌ها خرافی نیستند اما قصه‌های بسیاری دارند که نشان می‌دهد چه خلاقانه خیالبافی می‌کنند. آنها حالا معتقدند روح دن دیگوی بزرگ در آن دنیا آرام گرفته و می‌شود در آسمان، لبخند مارادونا را دید؛ مردی که از قعر ویران‌کننده فقر پا به دنیا گذاشت و آنقدر بزرگ شد که مادران آرژانتینی افسانه‌اش را برای کودکانشان تعریف می‌کردند. او لالایی شب‌های تاریک بچه‌های آرژانتینی شد، چون بلد بود چطور حقش را از این دنیا بگیرد. مارادونا برای مردم آرژانتین آنقدر بزرگ شد که در کنار کلیساهای کاتولیک، برای او کلیسا تأسیس کنند. اتفاق عجیبی که در مراسم تولد ۳۸ سالگی مارادونا در روزاریو افتاد و دنیا را شگفت‌زده کرد. آلخاندرو ورون، از بنیانگذاران این کلیسا، به خبرنگاران گفت: «من یک مذهب عقلانی دارم که کلیسای کاتولیک است و مذهبی دیگر که از قلب و شور و عشق من می‌گذرد و آن دیگو مارادوناست.» این کلیسا سالشماری نیز دارد که از سال تولد مارادونا در ۱۹۶۰ آغاز می‌شود.

در این چند خط به اسطوره فقید کشور آفتاب می‌پردازیم؛ مردی که حالا در آسمان تنها نیست و پله را کنارش می‌بیند. این دو به‌ دلیل تفاوت دیدگاه سیاسی از یک سو و نزدیکی پله به سران فیفا و تنفر مارادونا از آنان، اختلاف نظرهای بسیاری با هم داشتند اما پس از مرگ مارادونا، پله گفت روزی در آسمان با او فوتبال بازی خواهد کرد. این چند خط قطعاً نمی‌تواند روح بی‌تاب و فراز و فرودهای عجیب زندگی مارادونا را به تصویر بکشد اما شاید برای معرفی او کافی باشد.

آغـــــــــــاز

بر خلاف مسی که متعلق به روزاریو در استان سانتافه بود، مارادونا به پایتخت کشور آفتاب تعلق داشت اما خانواده او هم مانند خانواده مسی فقر را با گوشت و پوست‌شان لمس می‌کردند. پدر لیونل مسی کارگر کارخانه و پدر دیگو مارادونا کارگر معدن بود تا علاوه بر شباهت‌های فراوان در تکنیک خارق‌العاده، در این مورد هم شبیه باشند. لانوس شهری کوچک در استان بوئنوس‌آیرس که آن روزها جمعیتش به ۱۰۰ هزار نفر هم نمی‌رسید این روزها ۲۱۲ هزار نفر جمعیت دارد و پر از پیکره‌های مارادوناست. خانواده دیگو از پس مخارج خود برنمی‌آمد و دیگو برای کمک به اقتصاد خانواده از هفت سالگی، توپ فوتبال را وسیله درآمد کرد. او بلد بود با توپ کارهای نمایشی انجام بدهد و با همین کار اندکی پول به خانه می‌آورد. دو دیگو یا ال دیگو، پدر دیگو بزرگ، پنج سال پیش از مرگ مارادونا و چهار سال پس از درگذشت همسرش از دنیا رفت. مادر دیگو سال ۲۰۱۱ و پدر دیگو سال ۲۰۱۵ از دنیا رفتند و در هیچ یک از این لحظه‌ها، دیگو بر بالین آنها نبود.

افتخار بوکاجونیورز

بوکاجونیورز قدیمی‌ترین تیم بوئنوس‌آیرس و یکی از پرافتخارترین تیم‌های آمریکای جنوبی است؛ اگر چه این باشگاه ۱۱۷ساله بزرگانی چون خوان ریکلمه، کارلوس توس و گابریل باتیستوتا را در اختیار داشت اما همواره به داستان ابرستاره‌ای به نام دیگو آرماندو مارادونا به خود افتخار می‌کند، فقط دو سال بازی در این تیم کافی بود تا مارادونا به آسمان هفتم فوتبال حرفه‌ای دنیا پرتاب شود.

دو رکورد

سال ۱۹۸۲ در یکی از پرسروصداترین انتقالات دنیای فوتبال، مارادونا با رقم وحشتناک که رکورد آن روزهای فوتبال دنیا را زد (معادل پنج میلیون یورو) به بارسلونا اسپانیا پیوست اما تکل وحشتناک آندونی گویگوچه‌آ موجب شد دیگو شش ماه از فوتبال دور بماند. دن‌دیگو بازی برگشت دو تیم را برای جبران انتخاب کرد و مسابقه را به آشوب کشید و همان اتفاقات بین او و مدیران باشگاه فاصله انداخت تا او راهی ایتالیا شود. رسانه‌های آن روز به گویگوچه‌آ لقب قصاب باسک دادند تا نشان دهند چقدر از خشونت این بازیکن در آن صحنه عصبانی هستند. گویگوچه‌آ دو سال قبل درگذشت مارادونا را در توئیتر تسلیت گفت اما با تندترین واکنش آرژانتینی‌ها مواجه شد تا صفحه‌اش را ببندد.

آن اتفاقات موجب شد دیگو از بارسا جدا شود. مقصد او باشگاه ناپولی ایتالیا بود و این انتقال هم رکورد گرانترین بازیکن دنیا را از آن مارادونا کرد: رقمی معادل ۶/۹۵ میلیون یورو. این انتقال موجب شد مارادونا به تنها بازیکن دنیا تبدیل شود که دو بار رکورد گرانترین انتقال تاریخ فوتبال را از آن خود کرده است.

تجربه ناموفق

حضور مارادونا در دنیای مربیگری تجاربی موفق برای او به همراه نداشت. چه باشگاه‌های ناشناس و کوچک، چه تیم‌های لیگ یک امارات (از الوصل گرفته تا فجیره) و چه تیم ملی آرژانتین. همه این موارد فقط یک نکته را ثابت کرد: دیگو هر قدر در بازی تبحر داشت، در مربیگری ناتوان است. او ژن مربیگری ندارد. شکست تحقیرآمیز چهار بر صفر مقابل آلمان در جام جهانی ۲۰۱۰ موجب شد مارادونا از مربیگری تیم ملی کشورش استعفا بدهد. این فرجام همه تجربه‌های کوتاه مربیگری مارادونا در تیم‌های مختلف بود.

ورود باشکوه

۸۵ هزار نفر در ورزشگاه سن‌پائولو در شهر ناپل منتظر دیدن مارادونا بودند. آصف کاپادیا، کارگردان مستند مارادونا، فوتبالدوستان ناپلی را این گونه توصیف کرد: مردم شهری که از همه مواهب پایتخت‌نشینان بی‌بهره بودند به‌ دنبال فردی می‌گشتند که آنها را از این محرومیت خارج کند. آنها با مارادونا به چشم ایتالیا می‌آمدند تا دیگر آنها را زباله‌گرد و فقیر خطاب نکنند. دیگو به جنوبی‌ترین شهر ایتالیا و یکی از فقیرترین شهرهای کشور چکمه رفت تا به آنها پیوند بخورد. او به‌ دنبال انجام کارهای محال بود و ناپولی بهترین مقصد برای رسیدن به این قله بود؛ جایی که او در آنجا می‌توانست دنیایی متفاوت را برای کودکان ناپلی رقم بزند؛ کودکانی که به پابرهنه‌های شهرش شباهتی عجیب داشتند. رسیدن مارادونا به آن مراسم دو ساعت طول کشید تا مشخص شود جدا از ورزشگاه لبریز از جمعیت، چه اشتیاقی در شهر ناپل موج می‌زند. آن مراسم باشکوه، آغاز یک دوره باشکوه‌تر هفت‌ساله بود؛ جایی که مارادونا توانست دو قهرمانی سری A و یک قهرمانی جام یوفا را به مردم آن شهر هدیه کند تا دیوانه‌وار دوستش داشته باشند.

دست خدا

دو سال بعد از ورود دیگو به ناپل، آرژانتین قهرمان جام جهانی شد؛ جامی که بیش از بازی فینال آرژانتین – آلمان، مسابقه آرژانتین – انگلیس را به چشم‌ها آورد؛ مسابقه‌ای که همه از کشمکش آرژانتینی‌ها با انگلیسی‌ها بر سر جزایر فالکند و تنفر مردم کشور آفتاب از سربازان کشور باران حرف می‌زدند. مارادونا در آن مسابقه دو گل زد که گل اولش با استفاده از دستش به ثمر رسید. مارادونا بعد از آن بازی واژه دست خدا را به کار برد تا حتی تندیس دست خدا هم ساخته شود.

بازگشت قهرمان

بازگشت مارادونا به ناپل بعد از کسب قهرمانی جهان بسیار باشکوه بود اما این شخصیت افسانه‌ای با وجود محبوبیت فراوان در شهر، به شکلی دیوانه کننده عاشق تنهایی خود بود. این را آصف کاپادیا در مستندش آورده. کاپادیا می‌گوید: «در ملاقاتی که با مارادونا داشتم شخصیتی به‌شدت درونگرا و خاموش را از نزدیک دیدم. او هیچ یک از آن غلیان‌های وحشتناک درون زمین را در ملاقات بروز نداد. نمی‌دانم چرا این گونه بود ولی او شیفته تنهایی‌اش بود که من دلیلش را درک نکردم. شاید هم من با یک مارادونای دیگر ملاقات کردم!»

آصف، حس دوگانگی بین دیگوی طغیان‌گر بی‌گناه از زاغه‌های بوینوس‌آیرس و مارادونای سوپراستار جهانی را به‌شدت برجسته می‌کند. او در این باره توضیح می‌دهد: «این حاصلی از مصاحبه‌ها بود. وقتی فیلم را شروع کردم، نمی‌دانستم چطور همه اینها را کنار هم بگذارم. مردم می‌گفتند کسی که الان هست، کسی نبود که قبلاً بوده. این، بعد دیگری از شخصیت چند بعدی اوست. بدون هیچ آموزشی و حتی بدون یک روانشناس حرفه‌ای. دیگو مفهومی از خودش مطرح می‌کند و می‌گوید من همین هستم که هستم. بدون اینکه مارادونا باشم از زاغه‌ها بیرون نیامده‌ام اما وقتی تبدیل به مارادونا شدم، هرج‌ومرج ایجاد کردم.»

حضور در چهار جام جهانی

مارادونا در چهار جام جهانی حضور داشت. ۱۹۸۲، ۱۹۸۶، ۱۹۹۰ و ۱۹۹۴ که این آخری به‌ دلیل مثبت‌شدن آزمایش دوپینگ مارادونا برایش نیمه‌کاره ماند و او دو سال از سوی فیفا محروم شد. این موضع سخت فیفا به‌ دلیل گارد بسته مارادونا بود که هیچگاه آغوشش را برای مدیران فیفا باز نکرد چون همواره آنها را فاسد خطاب می‌کرد.

آغاز سقوط

همه سقوط مارادونا را به جام جهانی ۹۰ در ایتالیا مرتبط می‌دانند؛ جایی که او بین ناپل و ایتالیا دیواری بلند کشید و این به مذاق مدیران باشگاه ناپولی خوش نیامد. اشتباه بزرگ برگزارکنندگان جام جهانی ۹۰ ایتالیا این بود که بازی نیمه نهایی را به ناپل دادند. آنها خوب می‌دانستند که اگر جدول طبق پیش‌بینی حرکت کند ایتالیا باید نیمه‌نهایی را در این شهر برگزار کند و یکی از دو گزینه محتمل، آرژانتین بود. آن مسابقه، آغاز مرگ مارادونا بود. پیش از مسابقه به شکلی محسوس همه مردم شهر ناپل، در دو راهی وحشتناک ایتالیا یا آرژانتین گرفتار شده بودند. مارادونا قبل از بازی به شبکه اسکای گفت: «من این واقعیت که حالا همه از ناپلی‌ها می‌خواهند ایتالیایی باشند و از تیم ملی خود حمایت کنند، را دوست ندارم. ناپل همیشه از آرامش و نعمت ایتالیا بی‌بهره بوده. این شهر اغلب از نژادپرستی ناعادلانه زجر کشیده ‌و از همه چیز ایتالیا محروم بوده است.»

همین جمله‌های کوتاه کافی بود تا تردیدها شکسته شود. بت شهر ناپل حکم آخر را صادر کرده بود و همان شد که ماردونا می‌خواست. ورزشگاه پر شد از ایتالیایی‌هایی که خواهان برد آرژانتین بودند!

برد آرژانتین در ضربات پنالتی و حذف ایتالیا پایان کار ماردونا در ایتالیا بود. بعدها گفته شد حکم اخراج ماردونا از ایتالیا و فوتبال توسط مافیا و توسط سران باشگاه ناپولی صادر شد. درگیری ماردونا با سران باشگاه هر روز بیشتر می‌شد تا اینکه آثار استفاده از کوکائین در بدن مارادونا یافت شد. فیفا او را ۱۵ ماه از شرکت در رقابت‌های فوتبال محروم کرد و بعدها پلیس ناپل از ارتباط مارادونا با مقامات مافیا و نوار ضبط‌شده این مکالمه گفت تا مارادونا در خانه خود در بوئنوس‌آیرس هم مورد هجوم پلیس آرژانتین قرار بگیرد. پلیس آرژانتین پس از بازرسی خانه مارادونا گفت مقادیر زیادی مواد مخدر صنعتی پیدا کرده است. این پایان روزهای باشکوه مارادونا در ناپل بود تا او برای مدت کوتاهی به سویا اسپانیا، مدتی هم به نیو اولد بویز آرژانتین برود و با پیراهن بوکاجونیورز از دایره بازی دنیای فوتبال خارج شود.

علاقه به «چه»

ارنستو چگوارا مبارز انقلابی آرژانتینی، شخصیت محبوب دو فرد مشهور بود: فیدل کاسترو که در انقلاب معروف کوبا در سال ۱۹۵۹، «چه» را در کنار خود داشت و مارادونا که یک سال پس از آن انقلاب به دنیا آمد و به شدت شیفته «چه» بود. علاقه دیگو به چه موجب شد تصویری از این شخصیت را روی بدنش خالکوبی کند. دیگو بارها گفته بود حسرت بزرگ زندگی‌اش ندیدن چه‌گواراست. وقتی مارادونا هفت‌ساله بود، ارنستو در بولیوی اعدام شد. مواضع ضد آمریکایی «چه» و «کاسترو» موجب شد این دو کنار هم قرار بگیرند و مارادونا به همین دلیل، شیفته هر دو نفر شود. او تصویر«چه» را روی بازو و تصویر کاسترو را روی پایش خالکوبی کرد و این دو تصویر را در ملاقات حضوری به کاسترو نشان داد. کاسترو برای آنکه مارادونا را از شر مواد مخدر رها کند، او را برای هشت ماه در کلینیک لاپدرای جزیره کوبا بستری کرد و همه امکانات را در اختیارش گذاشت تا دوستش هم وزن کم کند هم مواد مخدر را کنار بگذارد.

زمانی که فیدل از دنیا رفت (سال ۲۰۱۶) مارادونا با اندوه زیاد رو به دوربین تلویزیون پس از مرگ کاسترو در مصاحبه‌ای تلویزیونی گفت: «شب گذشته خبر مرگ آن بزرگترین را به من دادند. او بدون شک بزرگترین بود. فیدل کاسترو ما را ترک کرد و این بدترین خبر عمرم بود. من به شدت بهت‌زده شده‌ام، چون بسیار دردآور بود. او مانند پدرم بود. پس از شنیدن خبر با کسی صحبت نکردم زیرا بسیار ناراحتم و ناراحت‌تر که می‌بینم عده‌ای مرگ او را جشن گرفته‌اند. واقعاً دردناک است. فیدل به خاطر مردمش جنگید و زندگی‌اش را گذاشت. اگر مخالفان او را دوست نداشتند، برایشان متأسفم اما به نظرم جشن‌گرفتن یک مرگ، بسیار غم‌انگیز است. او برای من معلم و پدر بود و درس‌های بسیاری از او آموختم از جمله اینکه وفاداری قیمت ندارد.»

مارادونا یک سال بعد از قهرمانی در جام جهانی ۸۶ برای نخستین بار به کوبا رفت و از آن پس، با کاسترو، رهبر کوبا دوست شد. مارادونا سپس در برخی از دیدارها، پیراهن‌هایش را به کاسترو هدیه داد. یکی از آنها نخستین بازی‌اش با نیوولز اولدبویز بود. او همچنین پیراهن شماره ۱۰ تیم ملی آرژانتین را به رهبر کوبا هدیه کرد.

جنازه مارادونا قلب نداشت!

مرگ مارادونا هزار قصه با خود داشت؛ دقیقاً مانند زندگی این چهره خاص. اگر چه دلیل مرگ اسطوره در ۶۰ سالگی، ابتدا ایست قلبی بعد از جراحی مغز عنوان شد اما بعدها موارد عجیبی در این پرونده به میان آمد که حتی پای خانواده و فرزندانش را هم به دادگاه باز کرد. حالا این تئوری مطرح شده که مارادونا «بدون قلب» دفن شده است!

تحقیقات یک پزشک و خبرنگار در سالگرد درگذشت مارادونا دو شبکه تلویزیونی آرژانتین را وادار کرد در دو گزارش متفاوت، جزئیاتی تازه را در مورد مرگ تراژیک دیگو مارادونا برملا کنند و پرده از نقشه‌ای جنون‌آمیز برای ربودن قلب دیگو بردارند!

آنها در این گزارش گفتند مارادونا در سن ۶۰ سالگی پس از پشت سر گذاشتن یک جراحی مغز بدون هیچ گونه عارضه آشکار، جهان فوتبال را در سوگ فرو برد و همین مشکوک‌بودن مرگ او را قوت می‌بخشد. فوق ستاره پس از جراحی، مورد بی‌مهری قرار گرفت و چند روز پایانی عمرش را در انزوا در منزل شخصی به سر برد؛ جایی که همچنان تحقیقات در آن در حال پیگیری است و در گزارش مرگ وی به «جمع‌شدن آب در ریه وی پس از سکته قلبی» اشاره شده است.

«نلسون کاسترو» که به‌تازگی کتاب «سلامت مارادونا؛ حقیقت ماجرا» را منتشر کرده، جزئیاتی تازه در مورد پایان غم‌انگیز مرد دوست‌داشتنی مستطیل سبز نوشته است. نویسنده این کتاب به اسناد و مصاحبه‌های منتشرنشده شاهدانی که تا به حال صحبت نکرده‌اند، دسترسی پیدا کرده ‌است. کاسترو توضیح می‌دهد اگر شخص دیگری با سابقه پزشکی مشابه مارادونا وجود داشت، مدت‌ها پیش مرده بود.

کلمات و جملاتی که در شبکه ۱۳ آرژانتین پخش شد، بر غم‌انگیزبودن ماجرا افزود: «بدن مارادونا از حیث مقاومت، خاص بود زیرا با چنین سابقه‌ای هیچکس دیگر زیاد دوام نمی‌آورد. مشکل این بود که او هرگز خواستار بهبود پایدار نبود و نمی‌خواست درمان او تکمیل شود.»

کاسترو در ادامه با پرسشی صریح روبه‌رو می‌شود: «آیا حقیقت دارد که مارادونا بدون قلبش دفن شده است؟»

پاسخ این پزشک خبرنگار، مثبت بود و کاسترو علاوه بر این، از نقشه‌ای جنون‌آمیز برای ربودن قلب صاحب ابدی پیراهن شماره ۱۰ پرده برداشت: «گروهی از هواداران افراطی باشگاه ژیمناسیا (آخرین تیمی که دیگو هدایت آن را بر عهده داشت)، نقشه داشتند به محل نگهداری بدن بی‌جان مارادونا حمله کرده و قلب او را بدزدند. این اتفاق نیفتاد زیرا چنین کاری دل شیر می‌خواست اما مشخص شد چنین نقشه‌ای وجود داشته اما به دلایلی اجرایی نشده است، چون پیشتر قلب او برای بررسی و مطالعه، خارج شده بود زیرا تعیین دقیق علت مرگ مارادونا از اهمیت زیادی برخوردار بود و مشخصاً اطلاعات تازه این است که او بدون قلب به خاک سپرده شده‌ است.»

کاسترو در ادامه اضافه کرد که «قلب مارادونا نیم کیلوگرم وزن داشته و خیلی سنگین بوده‌ است. وزن معمول قلب ۳۰۰ گرم است اما در بدن او قلب یک قهرمان بوده و این یعنی باید بزرگ‌تر از بقیه باشد! اما این بزرگ‌بودن دلیل دیگری نیز دارد و آن هم ایست قلبی او است.»

این پزشک و خبرنگار در رابطه با تحقیقاتی که مبنای کتاب او بوده‌، توضیح داد: «این یک کار گروهی، بسیار گسترده و دشوار بوده زیرا باید به تمام منابع پزشکی که دیگو مجبور به ملاقات با آنان بوده، رجوع می‌کردیم. مستندات موجود است و برای بیوگرافی‌های آینده منبعی قابل اعتماد محسوب می‌شود، هر چند دانستن جزئیات و سابقه بیشتر در مورد مرگ غم‌انگیز و زودهنگام مارادونا، تنها افسوس ما را بیشتر می‌کند.»

انتهای پیام

دکمه بازگشت به بالا