دانشجوی ایرانی، مظهر اقتدار ملی

دانشجوی ایرانی، مظهر اقتدار ملی

محیط پایه بیابانی و گرمسیری و نسبتاً خشک بود. برای رسیدن به این درجه، شبانه روز درس می خواندم و تمرین می کردم و خیلی سعی می کردم نظم و انضباط داشته باشم تا نمره منفی نگیرم.
گاهی اوقات ساعت 4 صبح به کلاس می رفتیم تا قبل از طلوع آفتاب پرواز کنیم و طلوع خورشید را در ارتفاع ببینیم.
گاهی اوقات در هوای بد، باران و رعد و برق تمرین می کردیم و با هر موجودی ارتعاشات شدیدی را در داخل ابرهای CB احساس می کردیم.
گاهی وسط روز پرواز می کردیم.
گاهی اوقات زیبایی خورشید را در غروب خورشید در ارتفاع 40000 پایی می بینیم.
گاه می‌دیدیم که قله‌های کوه از ابرها برآمده‌اند و عظمت خداوند را با لذت تماشا می‌کردند.
گاهی اوقات در ساعت 11 شب در تاریکی و تاریکی شب در ارتفاع 30000 پایی، ستارگان و ماه را نزدیکتر از مردم روی زمین می دیدیم.

خلاصه آموزش خلبانی چهارفصل را در تمام شرایط روز، شب، سرما، گرما، باد و باران دیدیم. در مجموع در آن سه سال آموزش پرواز، ماه های اول با تفنگ و تفنگ و رژه و بعد با آموزش نظامی، انگلیسی، ریاضی، فیزیک، آیرودینامیک و آشنایی با هواپیما و هواپیما و قطعات موتور کار می کردیم. و اجزای موتور، الکترونیک، مکانیک، هوانوردی، رادیو، تجهیزات هوانوردی، ابزار، سیستم ها، ابزار دقیق، ابزار، سایر سیستم ها، شخصیت های هواپیما، هواشناسی، فیزیولوژی هوازی، ناوبری، محاسبات، قوانین پرواز و نقشه خوانی و غیره. ….. و پیگیری دروس روی زمین، دروس پرواز و پس از گذراندن تست ها نوبت به پرواز رسید.

البته هر روز 3200 متر ورزش و دو بار اجبار روزانه به مدت 12 دقیقه و ورزش های اختیاری داشتیم که باید در ورزش شرکت کنیم. در کل طی این سه سال آموزش و پرواز آکادمیک گسترده، چهار نوع هواپیما پرواز کردم و مجموعاً 220 ساعت پرواز کردم و یک کتاب کامل خواندیم و یک مشکل را حل کردیم و خلاصه شنیدیم و کلی ارائه دادیم. و در انتها یک امتحان بسیار اصلی ما یک کتاب باز سخت از تمام کتابها و دروسی که خواندیم داشتیم و با اساتید ارشد چند پرواز رفتیم و آموزش تمام شد.
در نهایت، من به رویای خود جامه عمل پوشاندم و به یک افسر واجد شرایط برای پرواز و تبدیل شدن به یک خلبان نظامی، بالاترین سطح آموزش در صنعت هوانوردی تبدیل شدم. گفتم خلبان می شوم و فکر می کردم خلبان می شوم. اما حقیقت این بود که من یک مرغ پرنده شدم.
مثل جوجه های دکتر و جوجه های مهندس و جوجه های وکیل و خیلی جوجه های دیگر که مدرک لیسانس می گیرند و فکر می کنند دنیا را فتح کرده اند. اما تمرینات ما تمام نشد و من اینطور فکر می کردم. گرفتن گواهینامه خلبانی اولین راه برای ورود و برداشتن گام بعدی و یادگیری چیزهای جدید، سخت تر و خطرناک تر بود. وقتی برای آموزش هواپیماهای جنگنده وارد ترمینال شدم، خیلی چیزها را دیدم که یاد نگرفتم و نمی دانستم و دیدم واقعاً چیزی نمی دانم.
یادم هست که در تمام نیروی هوایی و در بخش‌های عملیات روی دیوارها تابلویی بود که با خط درشت نوشته بود: تمرین‌ها در نیروی هوایی هرگز متوقف نمی‌شود.
و آنجا متوجه شدم که اکنون باید یاد بگیریم و یاد بگیریم و با فناوری و تکنولوژی امروز آشنا شویم و تا زمانی که من در نیروی هوایی نباشم فرقی نمی‌کند که کی هستم یا کجا هستم. من در هر مقامی که هستم شاگرد هستم و نیاز دارم که خودم را تربیت کنم و یاد بگیرم و یاد بگیرم و کمی تجربه ما زیاد شد باید کم کم جا پای استاد برویم و تدریس کنم و باز هم برای بالاتر باید یاد بگیرم. سطوح و غیره .. برای تربیت شاگردان و به عبارتی دیدن و تدریس در زنجیره و چرخه آموزش و یا ساختن شاگردان و اساتید به زبان مادری تا ……. تا آخر.
و به طور خلاصه کسب علم و آموزش علم به همه اعم از حزب خلبانی، نظامی و انتظامی و قطعاً در مشاغل دیگر مانند پزشکی، مهندسی، وکالت، قضات، روحانیت، معلمان، دانشگاه ها، کشاورزان، معدنچیان و… . … یک قانون اساسی است.

کسب علم و آموزش علم
هیچ محدودیت و مرزی ندارد و
محدودیت زمانی و سنی ندارد
هیچ محدودیت جنسی ندارد
یاد این حدیث معروف از پیامبر اکرم (ص) افتادم که در کتاب عربی پایه هفتم خواندم و حفظ کردم که فرمودند:
و این راه علم آموزی و آموزش علم من از گهواره تا گور یعنی از گهواره تا گور ادامه دارد.
با این ارائه می خواهم بگویم که امروز 16 آذر در تقویم ملی ایران روز دانش آموز است.
این یک روز زیباست با یک دنیا حرف برای گفتن و حرف برای شنیدن و یک دنیا خاطرات زیبا برای به یاد آوردن
یاد روزهای خوب قدیم می افتم که شادی و آموختن تلخی ها و سختی ها را از بین می برد.
این حس خوب و دوست داشتنی دانشجویی هنوز در من وجود دارد.

به همین دلیل 16 آذر را برای چهار میلیون دانشجو روز صنفی نمی دانم. بلکه برای همه ما در ایران یک عید ملی بسیار ارزشمند است. همه ما که روزی یاد می گرفتیم و یاد می گرفتیم و در کلاس پشت سر معلم لبخند می زدیم و جوک می گفتیم و جوک می کردیم و می خندیدیم. یک روز قهرمان شدیم و همین اتفاق برایمان افتاد و وقتی برگشتیم و نگاه کردیم خودمان را دیدیم. روزهای دانشجویی و تفریح ​​و احساس دانشجو بودن همیشه لذت بخش بود.
به یاد داشته باشید که برای آن روزها؛ امروز هم خوشحالیم که دانشجویان و جوانان عزیز ما مظهر اقتدار ملی ما هستند. ایران دوست و انقلابی و اخلاق مدار. اینها نوجوانان و دانش آموزان ما هستند که امید ما به عنوان خدا و ایران ما منتظر ورود و حضور مبارک آنها برای خدمت به میهن و ملت شگفت انگیز و آبادانی ایران هستند.
قلب کتابی بود که به ساحت مبارک و مقدس دانشجو اختصاص داشت.

* امیر خلبان بازنشسته و سرباز است

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا