شمس آقاجانی شاعر هایپررئال ایرانی بود
کندوج/خوزستان شمس آقاجانی، شاعر و منتقد ادبی، روز جمعه (۱۷ شهریور ۱۴۰۲) به دلیل عوارض کرونا از دنیا رفت.
به گزارش کندوج، به همین مناسبت کریم قیطانیفرد، شاعر و نویسنده، در مطلبی شعر وی را به اجمال بررسی کرده و برای انتشار در اختیار این خبرگزاری گذاشته است.
با هم بخوانیم:
شمس آقاجانی شاعر و نظریهپرداز ایرانی و از شاگردان دکتر رضا براهنی جور دیگری از زبان فارسی استفاده میکرد یا اگر بخواهم تخصصیتر بگویم شمس ما را با ساختار تازهای از زبان آشنا کرد. البته متاسفم از اینکه مجبورم درمورد زبان شعر شمس آقاجانی فعل گذشته را به کار بگیرم و این برایم دردناک است. آخرین قطعه شعری که او از خودش منتشر کرد این بود:
پشت پرده خبرهایی هست
دلبرا من از خبرهایی میترسم
که از پشت پشت پرده میآیند.
یا در جای دیگری مینویسد:
…
درست از مقابل جایی که رودخانه میریزد به دریای خزر
به قعر آب میرفتم
از آن گیاهِ خدایان اثری نبود
فشارِ رودخانه نمیگذاشت دریا برم گرداند
دوباره فرو میرفتم
تنها خداوند به مادرم رحمت آورد
که در بهرهام تاخیر شد
و ترسو شدم و عاشق شدم
و یک چیزهایی نوشتم
و دوران دانشجویی مبارزات شجاعانهای کردم
و عاشق شدم
و چیزهای دیگری نوشتم
و در جستجوی آن گیاه احتمالا
همچنان برای خودم مینویسم
برای سایهام مینویسم.
«سخن رمز دهان»، «مخاطب اجباری»، «درسهای ادبی»، «چرا آخرین درنا باز میگردد؟»، «راوی دوم شخص» و «گزارش ناگزیری» از آثار شمس آقاجانی است.
کریم قیطانیفرد
در واقع شمس آقاجانی از آن راهی که دیگر شاعران به سمت تخیل میروند نرفته بود. او خیال را در واقعیت زبان جستجو میکرد. شاید دلیل عمدهاش این بود که مطالعات زبان بسیاری داشت یا تسلط او به زبانشناسی بالا بود چراکه دستیابی به تخیل زبان کار سادهای نیست. شمس زبان را نسبت به واقعیت به تخیل وادار میکرد. این جدای از آن است که کسی چیزی را تخیل کند. شاید درک این جمله برای بسیاری هم مشکل باشد. حتی برای زبانشناسان اما شعر شمس آقاجانی این را میگوید.
بغض را در یک نشست طولانی آماده کردهام
که بگوید تمام شد، دیگر تمام شد
خستهام خسته از واکنشهای افراطی
ماندهام مانده در توسط او
حد وسط نداریم ما! (راوی دوم شخص، آقاجانی شمس)
آماده کردن بغض در یک نشست طولانی واقعیتی خیالانگیز است؛ آن گونه که شعرهایش نشان میدهد شمس نگاهی دیگری به واقعیت دارد او میخواست که هم کارش شعر باشد هم در شعرش واقعیت سر جایش باشد؛ به گونهای شمس آقاجانی در شعرهایش آب و آتش را کنار هم مینشاند. مثلا مینویسد:
یا نمیآمدی محله ما معصومه جان
یا حالا که رد میشدی
حالتِ چشمهایت را نمیآوردی
کندوج در گفتوگو شمس آقاجانی:
نگرش شعری در دهه ۸۰ عمیقتر شده است
این چیزی است که تقریبا در همه اشعارش پیداست و این شیوه آن قدر تکرار شده تا آوردن حالت چشمها را واقعیتی خیالانگیز نشان بدهد. اینکه میگویم خیالانگیز است به خاطر بهکارگیری خیال زبان است وگرنه حالت چشمان هر کسی همیشه همراه او هستند.
یا جای دیگری مینویسد:
سرم را به سستیام گرم میکنم
فقط گاه گاهی به تصورم که میآیی
رنگ صورت زردم را
دستکاری میکنی
و این گونه شمس آقاجانی واقعیت را خیالانگیز میکند. شاید کسی بپرسد چگونه میشود واقعیت را خیالانگیز نشان داد!؟
سبک هنری که کار شمس آقاجانی با آن تطبیق دارد هایپررئال یا فراواقعیت است. اینکه چگونه میتوان از طریق زبان به این سبک دسترسی پیدا کرد تنها شناخت زبان و تجربهای که از زبان نسبت به واقعیت کسب میکنیم میتواند ما را به شعر هایپررئال برساند.
بگذارید هایپررئال را در شعر شمس آقاجانی از طریق هنرهای تجسمی نشان بدهم. هایپررئال از سبکهای هنری است که هنرمند واقعیتی را آنقدر دقیق و ریز میبیند که واقعیت آن افزوده میشود و از واقعیت فراتر میرود. هایپررئال دیدن قعر جزییات چیزی است مثل همان حالت چشمان، یا سرگرم شدن با سستی، دستکاری رنگ صورت و آماده کردن بغض.
در این زبان واقعیت آنقدر واقعی است که خیالانگیز نشان میدهد مثل اینکه ما با وسیله ذرهبین آنقدر روی پوستمان زوم کنیم تا چیزی را ببینیم که از واقعیت فراتر رفته است و آن را نقاشی کنیم. آن نقاشی یک نقاشی هایپررئال است.
شمس آقاجانی (متولد سال ۱۳۴۷ در تهران) از شاگردان رضا براهنی بود و از دهه ۷۰ وارد ادبیات و شعر شد. او دارای مدرک کارشناسی ادبیات فارسی بود و به جز شاعری در مباحث نظری شعر نیز فعالیت داشت.
مثل جایی که نوشته بود:
«فشارِ رودخانه نمیگذاشت دریا برم گرداند»
از هنگامی میگفت که میان رودخانه و دریا قرار گرفته بود آنجا که رود به دریا میریزد آنگونه که شمس آقاجانی روایت کرده بود، فشار رودخانه نمیگذاشت دریا برش گرداند. اما این بار فشار مرگ نگذاشت تا دنیا برش گرداند و هنوز برایمان هایپررئال بنویسد.
یادش گرامی باد
انتهای پیام