نادیدنی های تلویزیون قیمت بیشتری دارد
قطعا امکانات و بودجه مالی هیچ سازمان و نهادی به اندازه صدا و سیما نیست. طبیعتا هیچ رسانه ای به اندازه صدا و سیما نباید بیننده داشته باشد. حداقل در روستاها و شهرهای دورافتاده که مردم به زحمت به اینترنت دسترسی دارند تلویزیون باید رسانه اول باشد. علاوه بر آن این که شبکه یک و یا سه صدا و سیما یک فیلم و یا سریالی را پخش کند بازهم در شرایط عادی باید یک امتیاز محسوب شود و دست آخر این که صدا و سیما صاحب اختیار بینندگان است و می تواند با احتساب این که بهترین ساعت پخش یک برنامه چه ساعتی است مخاطب بیشتری را جذب کند. با این حال دست اندرکاران این سازمان رسما و علنا به کسادی بازار خویش معترفند و به جای آسیب شناسی حوزه کاری شان پلتفرم های جدید را مقصر می دانند و همه عیب و ایرادها را در جای دیگری جست و جو می کنند.
به گمانم از سریال شهرزاد شروع شد. کشف فرمول پرفروش شدن و دل مخاطب را به دست آوردن. آن هایی که بیرون نشسته بودند خوب فهمیده بودند اشکال کار از کجاست و درست دست گذاشتند همان جا. یعنی هرآن چه را تلویزیون به عنوان یک رسانه فراگیر وظیفه داشت به مردم بدهد و از مردم دریغ می کرد در اختیار مردم قرار دادند و این فرمول بلافاصله جواب داد. از آن روز به بعد این فرمول در تمامی محصولات بیرون از صدا و سیما پاسخی در خور دریافت کرد. صدا و سیمایی ها گیج و مبهوت فکر می کردند توطئه ای در کار است و عده ای می خواهند مردم را از آن ها بگیرند. خیر. توطئه ای در کار نبود و نیست. اگر هم این پلتفرم ها نمی آمدند مردم کماکان ترجیح می دادند تماشاچی سریال های آبکی ترکیه و کره و حتی این اواخر محصولات بنجل کلمبیایی باشند اما هم چنان با تلویزیون قهر بمانند.
اما آن فرمولی که پلتفرم ها را رونق بخشیده است و مردم را از تلویزیون فراری داده است چیست؟ گفتم که چیزی را که تلویزیون از مردم دریغ کرده بود. و آن ها چه بود؟ هیچ چیز عجیب و غریبی نبود. رابطه جنسی و خشونت که نبود. هیچ چیز غیرمتعارف و غیر شرعی و غیر عرفی و غیر عقلی هم نبود. چیزهایی بود که صدا و سیما بی خود و بی جهت بر خودش حرام کرده بود. اتفاقا این پلتفرم های جدید به مراتب حد و حدود چیزی را که به آن اخلاق می گویند بیشتر رعایت می کند. همین چند سال پیش بود که میزان رکاکت های لفظی و شوخی های چندش آور جنسی در برخی سریال ها داد خیلی ها را در آورده بود. در تیتراژهای برنامه های تلویزیونی سطح و مرتبه موسیقی آن قدر تنزل پیدا کرد که اعتراض رسمی ترین مقامات را هم برانگیخت. پس بهتر است این بهانه تکراری بعضی از مدیران را که می گویند چون آن ها بیرون از سازمان هستند و دست و بالشان باز تر است کلا نشنیده بگیریم. بله،سازمان محدودیت هایی دارد اما این محدودیت های خودساخته معلوم نیست اصلا از کجا سر و کله شان پیدا شده است. سازمان خودش دست و پای خودش را بسته است و آن وقت فریادش طلبکارانه بلند است که پلتفرم های جدید سبب کسادی بازار ما شده اند.
بازهم از بحث دور افتادیم. چه چیزهایی از مردم دریغ شده بود؟ خیلی چیزها. اما بدیهی ترینشان: شما در تلویزیون موسیقی خوب نمی شنوید. بر فرض هم که بشنوید ساز را نمی توانید ببینید و سال هاست که تلویزیونی ها به جای ساز به شما گلدان نشان می دهند. خب، این رسما یک توهین آشکار به شعور و فهم و عقل شماست.وقتی یک رسانه این قدر برای شما احترام قائل نیست اصلا چرا باید به او توجه کنید؟ در عوض وقتی فی المثل شما می توانید یک تصنیف قدیمی را که حال و هوای نوستالژیک دارد با همه جزئیات یک گروه موسیقی ببینید و بشنوید چرا نباید از آن استقبال کنید؟ صدا و سیما کلی اسم ممنوعه دارد که شما حق ندارید آن ها را بر زبان بیاورید. از سیاستمدار گرفته تا هنرمند و ورزشکار و نویسنده. بسیاری از این ممنوعه ها چهره های محبوبی هستند که بسیاری از مردم آن ها را دوست دارند. از مصدق گرفته تا شجریان و محمود دولت آبادی. البته در صدا و سیما هم می توان از این چهره ها سخن گفت اما به شرط آن که متلکی یا دشنامی هم به آن ضمیمه شود. شما در تلویزیون مجبورید پوششی را به عنوان پوشش رسمی مردم ایران معرفی کنید که هیچ ربطی به مردم این سرزمین ندارد. از مجری اخبار تا قاچاقچی همه و همه باید یک شکل لباس بپوشند و آرایش کنند. چرا باید آدمیزاد خودش را اذیت کند و چشم به چنین صحنه هایی بدوزد؟ چرا روابط عاطفی بین دو انسان باید این قدر باسمه ای و غیر واقعی باشد؟ چرا مردم نشانه ای از ایرانی بودن را در این قاب نمی بینند؟ قبل ترها هم گفتم و نوشتم که یکی از مهم ترین دلایل استقبال مردم از سریال پایتخت این بود که آدم هایش را باور می کردند. مردمی که هم به استادیوم می رفتند هم به مسجد. مردمی که هم روزه می گرفتند و هم دم به دقیقه به دنبال بهانه ای بودند برای بزن و برقص. مردمی که ابراهیم تاتلیس گوش می کردند. مردمی که کراوات هم می زدند و با آدم های ریاکار و آنکادر شده چندان سر سازگاری نداشتند. در صدا و سیما متاسفانه ما با آدم سر و کار چندانی نداریم. در یک کلام آن ها که بیرون از صدا و سیما دارند کار می کنند زندگی یک انسان معمولی را که تلویزیون به مردم نشان نمی دهد در حد وسع خود به تصویر می کشند و همه راز توفیق آن ها در همین است.
سازمانی ها هم اگر می خواهند در این جنگل مولا برای خود مخاطبی دست و پا کنند چاره ای ندارند که دوربین هایشان را به سمت مردم برگردانند. فکر می کنم تعریفم از مردم را چند خط بالاتر آوردم. چیز عجیب و غریبی نیست. آدمیزاد اگر با خودش و دیگران سر لج نیفتد خیلی خوب معنای مردم را می فهمد.
۵۷۵۷