درختانِ دانشگاه من – کندوج

درختانِ دانشگاه من - خبرآنلاین

یک استمزاج پیرامونی و خودمانی کرده ام و بسیاری از دوستان و عزیزانی که دیدگاه و نظراتشان برایم ارزشمند و مهم است، این شیوه را پسندیده اند. دوست عکاس و روانشناسی دارم که به زودی، به عنوان تشویق و صله این تیپ یادداشت ها، مرا پیتزایی خواهد داد، بسی شگرف. اما این بار؛ نوشته ام را نه با تداعی ماجرایی از حیات خویش، بلکه با داستانی آغاز می کنم که در واقع بخشی از خاطرات یکی از روزنامه نگاران قدیمی ترکیه است.

اورهان اوغورلو اغلو، یکی از روزنامه نگاران قدیمی ترکیه است که نقش مهمی در قدرت گرفتن تانسو چیللر داشته است. او می گوید: «در دوران تورگوت اوزال و سلیمان دمیرل، پست وزارت اقتصاد در اختیار خانم پروفسور دکتر تانسو چیللر بود. او برای شرکت در مجمع عمومی بانک جهانی، عازم آمریکا شد. من نیز دعوت شدم تا به عنوان خبرنگار همراه؛ با خانم وزیر همسفر شوم. در هواپیما فرصتی دست داد و پرسیدم: «رهبران حزب شما (حزب راه راست یا DYP) پیر شده اند. شما که جوان هستید چرا سکان رهبری حزب را در دست نمی گیرید؟» گفت: «بعید نیست چنین اقدامی کنم.» گفتم: «در آمریکا مدارس و کانون های آموزشی ویژه ای وجود دارد که کار اصلی آنها، دادن آموزش به مردان و زنان سیاستمدار و تبدیل آنان به رهبران درجه یک است.» همین که به آمریکا رسیدیم، از تونجر کایالار رایزن اقتصادی ترکیه در واشنگتن خواست، او را به یکی از این مدارس ببرد. چند ماه گذشت، تانسو خانم مرا صدا زد و پرسید: جناب دمیرل می خواهند از رهبری حزب کنار بکشند. پیشنهادت چیست؟ چه کنیم؟ گفتم: بدون هیچ شک و گمانی، رهبر حزب شوید. پس از آن، می توانید اولین نخست وزیر تاریخ جمهوری ترکیه باشید».

این خاطره را تا اینجای کار داشته باشید تا چند مورد از مشاهدات خودم درباره چند تن از بانوان نخست یا «فرست لیدی»های کشورهای منطقه را برایتان تعریف کنم.

مرحوم ابراهیم احمد، رمان نویس و سیاستمدار نامی کُرد، پدر خانم مرحوم جلال طالبانی رهبر اسبق حزب «اتحادیه میهنی کردستان» و رئیس جمهور اسبق عراق بود. شاید او تنها رجل سیاسی تاریخ منطقه و جهان باشد که دو تن از دختران او به فاصله چند سال «فرست لیدی» یا بانوی نخست عراق شده اند. دختر بزرگ او خانم هیرو ابراهیم، همسر مام جلال طالبانی و یکی دیگر از دختران او به نام شهناز ابراهیم نیز همسر لطیف رشید، رئیس جمهور فعلی عراق است. یعنی دو باجناق به فاصله چند سال رئیس جمهور عراق شدند و دو خواهر نیز بانوی اول! هیرو خانم در دوران طولانی مبارزات در لندن، سوریه، ایران و کردستان عراق، تا حدودی در حوزه های فرهنگ، رسانه و حمایت از هنرمندان، نقش ایفا کرده اما خواهرش شهناز، نه قبلا فعالیت سیاسی و فرهنگی خاصی داشته و نه حالا در مقام بانوی اول، اقدام خاصی انجام داده است. راستش را بخواهید، هر دو خواهر، نهایتِ کاری که کردند، ذوب شدن در همان دنیای سیاست مردانه، رانت جویی و لابی بازی های پشت پرده قدرت بود و نتوانستند در مقام بانوی اول، کارهای اجتماعی و فرهنگی خاص و برجسته ای انجام دهند. کمی آن سوتر، در ترکیه، خانم امینه اردوغان، همزمان با ریاست اردوغان در سه دوره متوالی، به عنوان بانوی نخست، نقش ایفا کرده است. البته او نیز فراز و فرودهایی داشته و دارد. امینه اردوغان که اصالتا از خانواده های معدود عرب تبار در منطقه کردنشین سیرت در کردستان ترکیه است، در برخی بزنگاه های اجتماعی و امنیتی، در مقام بانوی دوم کشور؛ کارهای ارزشمندی انجام داد. (در آن دوران، گل رئیس جمهور بود و اردوغان نخست وزیر و اتفاقا بین خیرالنساء و امینه، رقابت هایی در جریان بود.) در سال ۲۰۱۰ میلادی؛ نیروی هوایی ترکیه، در مرز شرناخ و اقلیم کردستان عراق، به اشتباه، کاروان جوانان روستایی کُرد را هدف گرفت. این کاروان در حال حمل سیگار قاچاق بود. در آن دوران، تکنولوژی رصد هوایی و پهپاد به اندازه امروز توانمند نبود و ظاهرا خلبان ها چنین تصور کرده بودند که قافله، در حال حمل سلاح سنگین برای حمله به پاسگاه های مرزی ترکیه است. در این حمله، ۳۴ تن از جوانان کُرد جان خود را از دست دادند. نه اردوغان و نه هیچ سیاستمدار دیگری، جرات نداشتند کاری کنند و حرفی بزنند. امینه اردوغان اما همراه با دخترش سمیه و بشیر آتالای وزیر کشور، به آن روستای مرزی رفت، در مجلس ختم آن جوانان شرکت کرد و شانه به شانه مادران، گریست و عزاداری کرد. او بعدها در جریان آغاز مذاکرات صلح، در شهر دیاربکر در کردستان ترکیه، در کنار شوان پرور خواننده فراری کُرد نشست، به خاطرات او درباره تنهایی مادرش گوش فرا داد و اشک ریخت و گریست. این دو واقعه، تاثیر به سزایی در ایفای نقش اجتماعی امینه اردوغان داشت. او بعدها و پس از آن که بانوی اول شد، یک ابتکار عمل ارزشمند برای تغییر شیوه های تفکیک و دفع زباله و همچنین کاهش مصرف کیسه های نایلونی به راه انداخت و تحسین و توجه دبیرکل سازمان ملل و بسیاری از مقامات جهان را برانگیخت. البته امینه خانم نیز، بعدها مانند همسرش طیب بیگ، جور دیگری به قدرت نگریست و او نیز حالا طوری رفتار می کند که گویی نه بانوی اول، بلکه یک سیاستمدار موظف و رکنی از قوه مجریه است. کمی بالاتر، در جمهوری آذربایجان نیز مهربان خانم، به یک باره هوس کرد به پست معنوی و ارزشمند بانوی اولی اکتفا نکند و معاون رئیس جمهور شود! ولی در دموکراسی های قدرتمند، نقش و جایگاه نمادین بانوی اول، احترام و اعتبار اجتماعی، فرهنگی و سیاسی والایی دارد. مثلا همسر رئیس جمهور، می تواند با انتشار خاطرات خود، توجه همه را به سوی خود جلب کند و اثر بگذارد. (به عنوان نمونه کتاب «شدن» نوشته میشل اوباما)

متاسفانه در ایران و در ساختار جمهوری اسلامی، با وجود هفت دست آفتابه لگن شعار و تعارف؛ نقش زنان در ساختار قدرت نادیده گرفته شده و در کل تاریخ این نظام، یک خانم به پست وزارت رسیده است. (دستجردی بهداشت و درمان) در همین حال و شاید به تبع همین دیدگاه، هیچگاه تعریف روشنی از ظرفیت ها و امکانات جایگاه «بانوی اول» به دست داده نشده است. صد البته باید همین جا، به برخی ظرایف مرتبط با جایگاه رهبری اشاره کرد و این واقعیت عینی را پذیرفت که با توجه به تفاوت نقش و جایگاه و همچنین تحفظ و نگرش خاص رهبری و خانواده ایشان، در هر حال مقام «بانوی اول»، همسر رئیس جمهور یا رئیس قوه مجریه را تداعی می کند. تا جایی که ذهن من یاری می کند، روسای جمهور، تقریبا هیچکدامشان در فاز و فضایی نبوده اند که راه را برای ایفای نقش همسر محترمه بگشایند و اجازه دهند که آنان نیز با جامعه ایرانی و همچنین با نظام بین الملل، در یک حد معقول و مشهود، رابطه برقرار کنند. اساسا رجال سیاسی و مقامات جمهوری اسلامی، بیش از حد خجالتی هستند و در کنار همسر دیده نمی شوند. فکر کنم هنوز هم میرحسین موسوی، تنها سیاستمدار ایرانی بوده که در ملا عام، دست همسرش را گرفته است! یحتمل بخش کثیری از آنان، هنوز هم این سو و آن سو، با لفظ «منزل» از همسر خود یاد می کنند!

القصه. همه این حرف ها را زدیم که برسیم به موضوع شیرین عمر درختان همان دانشگاهی که بانوی اول کشور، در آنجا تدریس می کند. خیلی سریع و صریح عرض کنم؛ قصد ندارم در تداوم همان حرکتی که در فضای مجازی روی داده، من نیز واژگان و تعابیر خانم علم الهدی را به سخره بگیرم و مثلا به این اشاره کنم که آمریکا چه زمانی تاسیس شده و عمر درختان دانشگاه بهشتی چند سال است. اینها فرع ماجرا هستند. اصل، چیز دیگری است. اصل، این است که به نقض اصلی ساختار سیاسی ما و نوعیت نگاه بانوی اول پرداخته شود و به این موضوع بپردازیم که چگونه می توان به شکلی بهتر و معقول تر از این جایگاه و این ظرفیت، بهره گرفت. بعید نیست در بسیاری از بزنگاه ها، نقش بانوی اول، حتی از نقش معاون زنان ریاست جمهوری نیز مهم تر باشد. مخصوصا با یادآوری این واقعیتِ که علم الهدی هر اندازه سوتی بدهد، باز هم به اندازه حواشی اذیت کن خانم خزعلی، هزینه ساز نیست. این خانم، در مقام مهمترین زن دولت، بسیار ضعیف و ناتوان ظاهر شده و مطلقا نتوانسته نماینده خوب و برحقی برای زنان توانمند و عزیز ایرانی باشد.

به باور من، سخنان بانوی اول در آمریکای لاتین، بیش از آن که دستمایه و خوراکی برای مچ گیری باشد، نقطه ای است برای تامل. اگر قرار بر تمسخر باشد، آمار سوتی ها و سخنان شگرف و عجیب و غریب رجال سیاسی ما و رجال بسیاری از کشورهای جهان، از هزار و چند هزار بیش و بیشتر است. لذا بعید نیست که حساس شدن به تعابیر همسر رئیس جمهور، به نحوی از انحاء با نگرش های مردسالارانه ما پیوندهای موذیانه و مخفیانه داشته باشد. شاید، بی آن که بخواهیم و نیت کنیم، خانم علم الهدی را نه در مقام همسر آقای رئیسی، بلکه در مقام یک زن، تخطئه کرده ایم. باور کنیم مساله اصلی، این نیست که تعبیر و تحلیل خانم علم الهدی غلط بوده و عمر آمریکا کانُه آمریکا بیش از چیزی است که ایشان، در آن لحظه، سهوا بر زبان آورده است. به گمان من، خطای اصلی، درست در جایی روی داده که جمیله علم الهدی، نه در جایگاه «بانوی نخست»، بلکه شخصا و راسا در مقام یک سیاستمدار زن، قد عَلَم کرده است. کما این که بارها سخنانی در مورد مداخله ایشان در انتخاب اعضای کابینه به میان آمده و مشخص شده که ملاحظات و خواسته هایی داشته اند. علی القاعده اگر چنین سخنانی غلط و بی اساس بود، باید توسط خود ایشان یا رئیس جمهور، قویا تکذیب می شد. همچنین، برگزاری یک همایش عجیب و غریب بین المللی با هدایت و دستور ایشان و دعوت چندین زن از کشورهای مختلف، به تهران، اتفاقی بود که اگر در هر کشور دیگری روی می داد، می توانست به راحتی طرح موضوع استیضاح رئیس جمهور را به دنبال بیاورد. در نتیجه، شایسته و نیکوست که نه تنها رئیس جمهور و همسر او، بلکه ساختار سیاسی ما، با ظرافت و توجهی بیشتر، به تعریف جایگاه ها بپردازد. یعنی به بیانی ساده، جمیله علم الهدی، از بین این دو راه، یکی را انتخاب کند: اول؛ تلاش کند تعریف و درک روشن و قدرتمندی از جایگاه بانوی اول به دست دهد. دوم؛ اگر واقعا قصد دارد سیاست پیشه کند؛ به قول مش قاسم آااا آ. تا انتخابات مجلس، زمان چندانی باقی نمانده است. با قدرت وارد کارزار شود، با رای بالا به مجلس برود، دکتر خلبان را کنار بزند و به عنوان اولین بانوی رئیس مجلس شورای اسلامی، به مسیر سیاسی خود ادامه دهد.

شاید جمیله علم الهدی در همان دورانی که در انتخابات ریاست جمهوری، دخترش را به جای خودش به تلویزیون فرستاد، بی میلی به ایفای نقش بانوی اول را به نمایش گذاشت؛ شاید هم نه. نمی دانم. اما در هر صورت، بانوی اول، می تواند در ایران هم بسیار کارگشا و اثرگذار باشد. وقتی که جوانان این کشور در مرزهای شرقی مان در حال دفاع از خاک وطن جان می دهند و شهید می شوند، هیچ چیزی از این زیباتر نیست که بانوی اول، به دیدار مادران و خواهران آنها برود. وقتی که میلون ها زن و دختر ایرانی، برای پیدا کردن شغل، تامین دارو، جهیزیه و مسائل دیگر با مشکل روبرو هستند، چیزی آرامبخش تر از این نیست که بانوی اول، صادقانه بگوید: وضعیت شما را درک می کنم و تلاش می کنم در حد امکان، یاریگر شوم. وقتی که اعتیاد به مواد مخدر، زنان و دختران بسیاری را هم دچار مشکل کرده، زیباست اگر بانوی اول، برای کمک به ترک و بازگرداندن آنها به کانون زندگی واقعی، قدمی بردارد. در حیطه بین الملل هم، کارهای بسیاری از دست بانوی اول ساخته است. از معرفی هنر و صنایع دستی زنان و دختران بلوچ و گیلک و کُرد و ترک به کشورهای جهان گرفته، تا کمک به اعزام هنرمندان و ورزشکاران به میادین بین المللی و خیلی کارهای دیگر. اگر علم الهدی، تمایلی به چنین امور ارزشمندی داشته باشد، ضرورت دارد که نهاد ریاست جمهوری و ساختار سیاسی هم به کمک او بیاید. نهادی که برآمده از دانش تاریخی و تخصص کارشناسان و مشاورین قدرتمند باشد، می تواند هم برای رئیس جمهور و هم برای همسر و نزدیکان او، حدود و ثغور و باید و نبایدها را روشن کند.

فکرش را بکنید، مثلا همسر جو بایدن رئیس جمهور آمریکا، در سفر به اوکراین، در برابر دوربین یک شبکه تلویزیونی بنشینید و بگوید: «آخه روسیه اکبیری! می خوام بدونم غیر از چهار تا بطری خالی ودکا، چی داری بهش بنازی؟» بنا به دلایلی، بسیار بعید و دور از انتظار است خانم بایدن چنین کاری کند. چرا که احتمالا او می داند اولا همان چند رمان داستایفسکی و داستان های چخوف و خیلی چیزهای دیگر، وزن تاریخی و فرهنگی و اجتماعی بسیار سنگینی به روسیه داده است. دوم این که نقش و جایگاه خود را خوب می شناسد و هرگز وارد این بازی نمی شود. سوم این که اگر خودش هم نداند، مشاورین کاربلد و همراهان فهیمی دارد که نمی گذارند کار به چنین مجراهای تنگ و باریکی بکشد.

۳۱۱۳۱۱

دکمه بازگشت به بالا