شفافیت دبش – کندوج
دلسوزان میگویند اگر بانک مرکزی، فهرست دریافتکنندگان ارز ترجیحی و نیمایی را بهصورت برخط منتشر میکرد فساد دبش اتفاق نمیافتاد چرا که اکسیر شفافیت مبارزه مبنایی با فساد است و بیش و پیش از هر روش دیگری تاثیر دارد.
به خاطر دارم وقتی سال ۱۳۹۲ که در معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد بودم تصمیم گرفتیم فهرست یارانههای رسانهها را به تفکیک شاخصهایی که در یکدیگر ضرب و تقسیم میشوند اعلام کنیم بعضی از دوستان که در خیرخواهی آنان نسبت به خودم هیچ تردیدی نداشته و ندارم نکته جالبی میگفتند: «فکر میکنی این کار به ذهن مدیران قبلی نرسیده؟ وقتی هیچ مدیر روزنامهای از یارانه نشریه دیگر مطلع نیست، از تو تقاضای ملاقات میکند و با هزار احترام و التماس، یارانه میخواهد و تو میتوانی ناز کنی و ادای آدمهای بخشنده را در بیاوری و عددی را برای او در نظر بگیری. او هم در مقابل تو کرنش میکند و همواره میتوانی بر سر او منت بگذاری و عزیز باشی و امتیاز بگیری، اما وقتی همه از فرمول، و از آن مهمتر، از سهمیه رقبای خود مطلعاند همواره بدهکاری!» آنان مرا نهیب میزدند که این کارها و طرحها به درد سوئد و کانادا میخورد نه اینجا که خلق و خوی ما ایرانیان تاب چنین کارهایی را ندارد و از آن بدتر، ماشین اداری دولت (و به قول هویدا: ساختار) بر نمیتابد.
به نظر شما حق با آنان بود؟
مدیران میدانند در تقسیم منابع عمومی کشور (و در نگره دینی: بیت المال) هرچه پنهانکارتر و فرمول ناپذیرتر باشند دست خود را نمیبندند و اولاً در رفیقبازی و حامیپروری و منتقدکُشی تواناترند و ثانیاً در مقابل دستورات و انتظارات فرادست خود بلهقربانگوترند چرا که مدیر بالاتر و کسانی که مدیران، وامدار و باردار آنانند از مدیر بهانهتراش و ملا نطقی و نه گو که پشت ضوابط و شفافیت سنگر میگیرد خوششان نمیآید. این رمز ماندگاری و ارتقاء در نظام دیوانی ماست!
به عنوان کسی که دغدغه شفافیت دارد و قریب ۱۰ سال دبیر کمیسیون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات بوده و شفافیت را باطلالسحر تقریبا همه بیماریها و انحرافات میداند متاسفانه باید اعلام کنم شفافیت در کشور ما به این زودیها پا نمیگیرد و با یک گل و حتی صد گل، بهار نمیشود. تقریباً هیچکس از شفافیت خوشش نمیآید؛ عمده آنهایی هم که خوششان میآید یا مفهوم عمیق و لوازم و تبعات آن را نمیدانند و یا این مرگ را برای همسایه میخواهند!