آیا برای توسعه امیدی هست؟

کشف قوانین توسعه را می توان از طریق مشاهده، مقایسه، تحقیقات تاریخی و تأکید روش شناختی به دست آورد. توسعه زمین تصادفی نیست. بلکه مجموعه متقارن متغیرها محقق می شود.
این متغیرها در میان کشورهای گوناگونی که به توسعه دست یافته اند، قابل مشاهده و قابل تشخیص است. کشورهایی مانند آلمان، کانادا، کره جنوبی، سنگاپور و نروژ دارای این متغیر مشترک هستند. فهرست کردن این متغیرها چندان مفید نیست. اینکه بگوییم صنعتی شدن، کاربرد علم و فناوری، شایستگی، شفافیت، پاسخگویی، بوروکراسی کارآمد و بسیاری عوامل دیگر مهم است و باید مورد استفاده قرار گیرد، تنها در مرحله دوم و سوم تحلیل و علیت توسعه است.

کشف قوانین و مقررات توسعه در مرحله اول، زمینه را برای اجرای مراحل دوم و سوم فراهم می کند. انجام و ادامه در هر کاری نیز نیازمند اولویت بندی و طرح هرمی است. رویکرد نظام مند و نظام مند مستلزم پرداختن به عوامل اصلی، کلیدی و اولیه است. مطالعه تطبیقی ​​کشورهای توسعه یافته مختلف، دو عامل اصلی و کلیدی را در رأس هرم علی و در مرحله اول اولویت بندی می کند. بدون این دو عامل، زمین، منابع طبیعی، هوش، دانشگاه‌های اقتصادی، جمعیت مناسب، دسترسی به آب‌های بین‌المللی، منابع انسانی و سایر منابع و منابع بالقوه با ثمره توسعه به درستی مورد استفاده قرار نمی‌گیرد.

این دو عامل عبارتند از:
1- عموماً جریان های فکری و سیاسی تأثیرگذار در یک کشور باید به توسعه جهان بینی معتقد باشند.
2- فرهنگ عمومی شهروندان آماده پذیرش کار و فرهنگ همکاری سازمانی باشد. هیچ سرزمینی در شمال یا جنوب بدون این دو عامل قابل توسعه نیست. کارآفرینان نروژی، صنعتگران کانادایی، سیاستمداران در سنگاپور، ارتش کره جنوبی و قانونگذاران آلمانی به طور کلی به توسعه یک فرهنگ مشترک جهانی که از تمدن انسانی خطی و در حال تکامل سرچشمه می گیرد، اعتقاد دارند. از سوی دیگر، سیستم های اجتماعی همه این کشورها بسیار سازمان یافته، هرمی، منظم، غیرشخصی و بوروکراتیک است. دموکراسی لزوماً پیش نیاز این دو عامل نیست. اما وجود آن بسیار آسان است.

اگرچه تصمیم گیری مشترک و مدبرانه و مشارکت عمومی پیامدهای طبیعی و بلندمدت توسعه اقتصادی، افزایش طبقه متوسط ​​و ثروت ملی است. و کشور و مردم آن پاسخ مؤثری نخواهند داد. شایستگی، شفافیت و مسئولیت منجر به اجماع در تفکر و کار سازمانی می شود. فراز و نشیب های سیاسی و اجتماعی یک قرن و نیم اخیر در ایران از یک سو حاکی از فقدان همبستگی فکری و فلسفی و ضعف در کار تشکیلاتی و فرهنگ همکاری از سوی دیگر موجب قطع شدن شده است. فرآیندهای خاموش در هر دوره ای سیاست گذاری نهادینه شده و سایر ایده ها به حاشیه می روند.

پیامد این فراز و نشیب ها، بحران های پی درپی بوده است و تا زمانی که اجماع حاصل نشود، اقداماتی به وضعیت انباشت و توسعه نمی انجامد. انرژی این همبستگی فکری ـ فلسفی، در مجموع جریان‌های تأثیرگذار سیاسی اجتماعی، سازمان‌دهی، تشکیلات، حزب‌گرایی و علاقه به همکاری و روحیه‌سازی را در پی دارد. اگرچه ایران و ایران تا کنون راه زیادی را پیموده اند. اما با رونق و بحران، ممکن است مجبور شوند با واقعیت سیستم جهانی کنار بیایند.

* چاپ شده در روزنامه شرق / دوشنبه 23 خرداد 1401

دکمه بازگشت به بالا