مجله عمومی

امپراتور آوریل – کندوج

رومیان در تاریخ خود فرمانروایان عجیب و دیوانه زیادی داشتند که کاراکالا یکی از آنها بود. او در عین حال آخرین نسل پادشاهان اشکانی بود و به گفته آندره ورستندیک، شخصیتی متفاوت از فرمانروایان ایران داشت.

به گزارش کندوج، این روزنامه اعتماد او در ادامه نوشت: «او مردی بدخلق و خشن بود که از سر تا پا باران می‌بارید. تا آنجا که توانست برادر کوچکش را در آغوش مادر بکشد. او در خطبه های خود از جنگ اسکندر در شرق صحبت می کرد و به رویای جنون آمیز رفتن به رود سند و نابودی امپراتوری اشکانی می اندیشید.

زمانی که او به قدرت رسید، حمله ناشیانه ای را علیه پارتوم دنبال کرد و از سوریه به عنوان پایگاهی برای عملیات نظامی استفاده کرد و به ارمنستان رسید، اما موفق نشد. از آنجا عقب نشینی کرد و به اردوان پنجم پادشاه پارت پیشنهاد صلح و دوستی داد. او نامه ای نوشت که در آن از اتحاد صحبت کرد، از بازار وسیعی که در قلمرو هر ایالت است و به شرط رونق تجارت فعال می شود. او نوشت که دو امپراتوری به چنین آرامشی نیاز دارند و من خودم با ازدواج با دخترت، دوام این آرامش را تضمین می کنم. شاه پارتا ابتدا کمی بدبین بود، اما پس از محاسبه فواید صلح و رونق تجارت، پیشنهاد امپراتور روم را پذیرفت و کاراکالا را دعوت کرد تا عروسش را به ایران ببرد. عروسی در دشت نزدیک تیسفون برگزار شد. همه چیز به خوبی و به طور طبیعی پیش رفت و حتی داماد «به نثار شاه، پسران و بزرگان و دلیرانی که او را با محبت فراوان می ستودند، سخنی متملقانه گفت». با تشدید جشن ها، گاردهای سلطنتی و محافظان سلطنتی بیشتر و بیشتری در این جشن غرق شدند. به جز چند تن از مردان پادشاه، کسی برای محافظت از او باقی نمانده بود. سرانجام کاراکالا به نیت اصلی خود پی برد و نقشه ای را که برای اجرای آن به ایران آمده بود، اجرا کرد. هدف آنها شاه پارتا بود، اما «سرنوشت به اردوان رسید، به خاطر فداکاری محافظانش، به سرعت از دست نیروها فرار کرد و جانش را نجات داد».

شاه پارتا فرار کرد و نجات یافت، اما بسیاری از بستگان او کشته شدند. خبر این عهدشکنی به گوشه و کنار کشور رسید و شاهزادگان و بزرگان طایفه اشکانی را که بیشتر آنها از شاخه های دیگر طایفه بودند، پشت سر شاه متحد کرد. همه تصمیم گرفتند انتقام بگیرند. اما کاراکالا برای مدتی در بین النهرین ماند و «بقیه سال را به اتلاف وقت در این منطقه گذراند و هر چیزی را که نمی توانست با خود بردارد غارت و ویران کرد». در همان زمان، طرفین خود را برای جنگ آماده می کردند و با حملاتی به قلعه های رومی در آسیا، شایستگی خود را ثابت کردند. اما قبل از اینکه دو ارتش با هم درگیر شوند، گروهی از افسران نظامی با همراهی کاراکالا که شکست را در جنگ می پنداشتند و از جنون امپراتور خشمگین بودند، تصمیم دیگری گرفتند. “آنها به یاد آوردند که کاراکالا در واقع مسئول این همه کثیفی است و برای جلوگیری از سقوط او، که فکر می کرد سقوطی وحشتناک خواهد بود، این فکر به وجود آمد که او را بکشد. اگر کاراکالا برای صلح روم مضر بود، جنگ او آسیب بیشتری به کشور وارد می کرد. «بیشتر مردم نیز فکر می کردند که مرگ او احتمالاً کفاره پارت خواهد بود.

به طور خلاصه، آنها توطئه کردند تا کاراکالا را ترور کنند و در معبد نزدیک حران به او ضربه بزنند. کاراکالا در 4 آوریل 188 به دنیا آمد، حدود 6 سال به تنهایی سلطنت کرد و در 8 آوریل 217 کشته شد.

انتهای پیام/

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا