مجله عمومی

رشد اقتصاد ایران با اصلاح سیاست‌های ارزی

به راحتی می توان گفت که عواملی مانند روابط ایران و آمریکا و صادرات نفت آمریکا در این کشور ، ثبات دلار را به عنوان مهمترین و تأثیرگذارترین ارز در اقتصاد ما هموار کرده است.

در مقابل ، ساختار صنعتی و چهارچوب واردات کشور که بسیار وابسته به کشورهای غربی است باعث شده است دلار به عنوان ارز مرجع در اقتصاد ایران باشد. در سالهای اخیر دولت سعی در انتقال سهام ارز کشور به یورو دارد که به دلیل حساسیت جامعه از لحاظ تاریخی و موقت دلار باقی نمانده است و بیشتر و کمتر دلار به عنوان ارز مشترک در بازارهای ارز است. زمین مورد استفاده قرار گرفت و داد و ستد شد. بازار ارز آزاد هیچ ارزی به جز دلار نمی داند ، به همین دلیل تغییر در ارزهای بین المللی در ایران به سرعت ظاهر نمی شود ، اما در مورد دلار آمریکا اینگونه نیست. دلار آمریکا بطور رسمی توسط بازارها و بانکهای مرکزی تعیین می شود و با تعیین آن ، سایر ارزهای بین المللی قیمت گذاری می شوند.

با نگاهی به سرنوشت اقتصاد ایران در طی چهار دهه گذشته ، گزارش می شود که بازارهای دیگر در جریان رونق بازار دلار آمریکا دنبال دلار هستند. به عبارت دیگر ، قیمت های دیگر در بازارهایی مانند طلا ، خودرو و مسکن همواره با نرخ دلار در نرخ مشخصی تنظیم می شود.

بارها و بارها نرخ ارز در اقتصاد ایران سرکوب شده است. به عنوان مثال ، وقتی به روند کاهش ارزش در دهه 80 نگاه می کنیم ، می گوییم که متوسط ​​قیمت دلار فقط در ده سال 30 درصد افزایش یافته است ، اما این فشار قیمت بلافاصله با جهش های بزرگ در دهه 1990 و 1990 جبران شد. .

این جهش های سنگین نتوانستند درس دولت را بیاموزند. زیرا بار دیگر ، از سال 1992 تا 1996 ، روش تثبیت نرخ ارز در برابر درآمدهای بزرگ ارزی این بار با افزایش شدیدتر و عجیب تر نرخ ارز روبرو شد و در سال 1997 بیش از 200 درصد جهش را تجربه کرد. یکی از بهانه‌های مورد استفاده مسئولان برای سرکوب نرخ ارز این بود که جامعه آمادگی پذیرش تقدیر از نرخ ارز را ندارد. به همین دلیل ، طی چند دهه گذشته ، تمام کانالهای ارزی ناپدید شده اند.

اقتصاد کلان ایران با اقتصاد جهانی مرتبط است و استقلال اقتصادی به معنای آن نیست که می تواند توسعه متغیرهای کلان اقتصادی مانند تولید ملی ، سرمایه گذاری و بازارهای مختلف را از درون کنترل کند. حداقل از دهه 1930 ، اقتصاددانان دولت آموخته اند که درآمد ارزی از صادرات نفت و گاز و محصولات آنها را به واقعی تبدیل کنند و آنها را برای هزینه های فعلی دولت هزینه کنند. متأسفانه تاکنون نتوانسته ایم اقدامات جدی و عملی را برای ایجاد بازار ارز در کشور انجام دهیم. اصلاح سیاست ارزی ایران با تعدیل ساختار فعلی آن تقریبا غیرممکن خواهد بود.

وقتی به تحولات نرخ ارز در سالهای اخیر نگاه می کنیم ، می بینیم که هر بار که نرخ ارز دولت کاشمر افزایش یافته ، ارزش ارزهای خارجی در بازار داخلی افزایش یافته و تورم افزایش یافته است. در ایران تا به امروز ، بانک مرکزی به نمایندگی از دولت از طرف طرف عرضه انحصار اصلی بوده است و از طرف تقاضا گروهی از بزرگترین اتحادیه های دولت و همچنین تعدادی واردکننده از طرف تقاضا را تشکیل داده است. هرگز گسترده و عمیق نبوده است. در چنین شرایطی ، قدرت اصلی بازار در دست دولت و بانک مرکزی است که توانسته اند نرخ اصلی نرخ ارز در بازار ارز را تعیین کنند.

تسریع در تسریع تورم باعث ایجاد بازار واقعی ارز در ایران تا به امروز شده است. اما این روزها کاهش ارزش پول در زیر گلدان قرار گرفته است و سیاستمداران متوجه شده اند که دیگر نمی توان از بازار ارز جلوگیری کرد ، این بدان معناست که بازیگران از نظر عرضه و تقاضا در نظر گرفته می شوند. از طرف دیگر ، گرچه دولت و بانک مرکزی فشار زیادی بر صادرکنندگان برای بازگشت ارز خارجی وارد کرده اند ، اما صادرات غیرنفتی رشد چشمگیری نشان داده است.

نرخ تورم در کشور ما آشکارتر شده است ، اما در بسیاری از کشورها نرخ ارز اقدامات استراتژیک دیگری نسبت به سیاست های صنعتی و تجاری دارد. به عنوان مثال ، اگر کشوری بخواهد از صنعت خود حمایت کند و بیشتر حرکت کند ، نرخ ارز را بالا می برد و بدین ترتیب رقابت محصولات خود را در بازارهای بین المللی افزایش می دهد.

این تفسیرها باعث می شود تا در شرایط فعلی تغییرات ساختاری ایجاد شود تا وزن و ارزیابی اثر مثبت تعدیل نرخ ارز در کشور از جنبه های منفی آن ارزیابی شود. برخی معتقدند این رشد نرخ ارز است که باعث می شود محصولات داخلی گرانتر شود و تورم را افزایش می دهد ، اما باید بپذیریم که این رشد نقدینگی است که تورم را افزایش می دهد و این رشد نقدینگی است که کل بازار را به حرکت در می آورد.

* اقتصاددان

223225

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا