آنقدر بخشنده بود که کفش پایش را هم میبخشید!
مراسم یادمان و بزرگداشت زندهیاد حمیدرضا بزرگی ـ از شاگردان «محمدرضا لطفی» و «هوشنگ ظریف» ـ با حضور جمعی از هنرمندان و خانواده او در خانه هنرمندان ایران برگزار شد.
به گزارش کندوج، حمیدرضا بزرگی، نوازنده و مدرس موسیقی و سازنده ساز، مرداد ۱۴۰۱ درگذشت.
از آثار او میتوان به تالیف کتابهای «شیوه نوین و آکادمیک تنبورنوازی» در ده جلد، «مجموعه آثار استاد نصرالله زرینپنجه»، «سهگام جاودانههای موسیقی ایران» جلد یک و دو آلبوم موسیقی «نور مهتاب» اشاره کرد.
در ابتدای این مراسم، سودابه جمشیدی _ همسر حمیدرضا بزرگی فقید _ جملاتی را خطاب به همسرش با قرائت متنی، خواند که مشروح آن به این صورت است: «حمید عزیزم سلام. همیشه انسانها در زندگی خود افتخاراتی دارند، یکی از افتخارات من شاگردی استادی دلسوز و مهربان چون شما و از بزرگترین افتخاراتم همسری شما است. از اینکه خداوند من و شما را در کنار هم قرار داده، همیشه شاکر بوده و هستم. در طول زندگی مشترک نه تنها درس موسیقی، بلکه درس عشق، مهربانی، بخشش و پشتکار را از شما آموختم. حیف و افسوس که لذت و آرامش در کنار هم بودن خیلی سریع و ناگهانی به پایان رسید و هنوز باور ندارم که حضور نداری.»
در ادامه متن جمشیدی آمده بود: «هر روز با خود تکرار میکنم شاید بیایی ولی افسوس. کاش آدمها قدر لحظات شیرینی که کنار هم دارند، بدانند؛ من این جمله را کاملا لمس کردم. خیلی زود دیر میشود. به هر حال با هم آنقدر در آرامش زندگی کردهایم که حسرت آن روزها را نخواهم خورد، فقط حسرت روزهای آتی را دارد و هر قدر هم که انسان سخت باشد، حتی مثل کوه روزی ریزش خواهد کرد. امیدوارم روح آسیبدیدهام، جسم خستهام را همراهی کند. همیشه بر این باورم که هنرمندان با خلق آثار ماندگار در قلب انسانها باقی خواهند ماند؛ چون این آثار برگرفته از تمام وجود این عزیزان است. همانگونه که در مسیر زندگی مشترک همیشه شاهد تمام تلاشهای شبانهروزیت در به ثمر رساندن آثار ماندگارت بودم، مشکلات و سختیهایی که داشتهای، دیده و لمس کردهام. اما برخی از آثار تو هنوز به اتمام نرسیده که تا جایی که توان داشته باشم، سعی بر ماندگاری آثارت خواهم داشت.»
مرگ برادرم برایم باورپذیر نبود
همچنین پس از همسر آن مرحوم، ویدیویی از برادر او _ کیومرث بزرگی _ پخش شد که بزرگی درباره برادرش، گفت: همه ما میدانیم که گاهی اتفاقهای ناگواری در مسیر زندگی ما رخ میدهد که ناخواسته تاثیرات بد و عمیقی در زندگی ما میگذارد و این تاثیرات عمیق شاید تا مدتهای طولانی ادامه پیدا کند و زمان میخواهد که کمکم کمرنگ شود تا روال عادی زندگی خود را ادامه دهیم. متاسفانه اتفاقی که برای حمید عزیزم افتاد، یکی از آن دست مسائلی بود که در زندگی من تاثیر خیلی بدی گذاشت و تا مدتهای زیادی نمیتوانستم از نظر روحی به شرایط عادی زندگی برگردم. سعی میکردم ولی نمیشد. ولی نهایتا همه ما میدانیم که هیچ چارهای نیست و باید بپذیریم؛ چراکه زندگی رو به جلو میرود.
او که نخستین استاد برادرش در موسیقی بوده است، درباره این امر توضیح داد: به یاد دارم ۱۵ سال داشت که من به دلیل مشغله کاری تنها هفتهای یک بار به منزل پدرم میرفتم. در آن زمان تازه کتاب دوم هنرستان را با آقای محمد پیروزی تمام کرده بودم و سهتار میزدم. یکبار نزد من آمد و سوال کرد که آیا میتوانم به او یاد دهم که گفتم من که چیزی بلد نیستم ولی گفت همانچه را که بلدی یاد دهی، کافی است. شروع کردم آنچه میدانستم را به او یاد دادم. من اگر یک درس را به او یاد میدادم، هفته بعد میدیدم سه درس جلوتر را تمرین کرده است. خیلی زود کتاب اول را تمام کرد و بعد از خودش ساز زد و دیگر با من کاری نداشت.
بزرگی ادامه داد: در اینجا بود که فهمیدم آدم پرتلاش و صبوری است، اگر چیزی را دوست داشت خستگی برای او معنا نداشت. چند سالی بود تنبور میزد و کتاب تنبور نوشت، با اینکه در آن زمان نوازندگان قدر تنبور داشتیم ولی او در حد توانایی خودش تلاش کرد و کتابی را منتشر کرد. یکبار دیگر هم مجموعه آثار «زرینپنجه» را بازنویسی و منتشر کرد. ممکن است خیلیها بگویند این کتاب خالی از اشکال نبوده ولی مهم این است که حرکت کردن بهتر از ساکت بودن و درجا زدن است. حمید همیشه تلاش میکرد، خیلی پرتلاش پر انرژی و عاشق موسیقی بود.
او همچنین درباره ویژگی سازندگی ساز برادرش گفت: ما دورههای طولانی زیادی را با هم گذراندیم و خیلی وقتها در کارگاه همراه من بود. من تار میساختم و او سهتار. زمانی بود که آقای ارشد طهماسبی سهتاری از مرحوم محمود هاشمی خریده بود که ساز را از ایشان برای الگوبرداری قرض گرفتم. من و حمید هر دو از الگو استفاده کردیم و حمید رفتهرفته سهتاری ساخت مشابه سهتار آقای هاشمی که همان صدا را میداد. از او خواستم سهتار را نزد آقای طهماسبی ببرم که امتحانش کند، منتهی طی یک اتفاق صفحه سهتار را شکستم. بسیار ناراحت شدم و نمیدانستم چگونه به او بگویم سازی که مدتها رویش کار کرده را، شکستهام. کلی مقدمهچینی کردم و از اتفاقاتی گفتم که ممکن است رخ بدهد. با نگرانی از من سوال کرد که آیا کسی فوت شده؟ گفتم نه صفحه سهتارت شکسته است. زد زیر خنده و با خوشحالی گفت که ایرادی ندارد، فکر کردم اتفاق بدی افتاده است. به همین دلیل است که میگویم بسیار باگذشت بود.
بزرگی تصریح کرد: حمید عاشق موسیقی و سازسازی بود و ذوق بینظیری داشت. هر کاری از او میخواستی امکان نداشت نه بگوید. رفتن او خیلی زود بود و بسیار حیف شد. من رابطه خیلی نزدیکی با او داشتم. تاثیری که مرگش روی زندگی من گذاشت به سختی از بین خواهد رفت. هیچگاه قبول نمیکنم که دیگر نیست و همیشه فکر میکنم که حضور دارد و روزی نیست که به یاد او نباشم.
همیشه حضورش هست
محمد نصرتی از دوستان او بیان کرد: حضور حمید همیشگی است. ما در زندگی داغهای مختلف میبینیم، کنار آمدن با بعضیها راحتتر است و بعضیها سختتر است. من فکر میکنم حمید هست و هر لحظه که بخواهم میتوانم با او تماس بگیرم و صحبت کنم. به نظر، بعضیها هیچوقت نمیمیرند و خوش به حال حمید! که این تعداد اثر از خود به جا گذاشت. من حضورش را همیشه حس میکنم؛ زیبایی کارهایش، صدایش، معرفت و شخصیتش که در هیچکس ندیدم؛ چراکه مثلاً اگر پیش کسی میرفت و میدید کفش ندارد، کفشش را به او میداد و پا برهنه میرفت. این ویژگی حمید را هیچکس نداشت که این قدر دست و دلباز باشد، گرچه شاید خودش هم نیاز داشته باشد. هم صدای خوبی داشت و هم رفیق بامعرفتی بود. وقتی که چنین آدمهایی از کنار ما میروند همیشه چیزی کم خواهد بود و گویی که زندگی میکنیم که یاد آنها را برای خودمان داشته باشیم.
عکسهای این گزارش توسط لیلا ابراهیمی در اختیار کندوج قرار گرفته است.
انتهای پیام